$BlogRSDUrl$>
Monday, May 04, 2009
|
Friday, May 01, 2009
گاه گداری سایت بی بی سی برای خواننده گان خود نظرسنجی در مورد مسائل مختلف اجتماعی می زاره با آنکه گرداندگان این سایت در انگلیس زندگی می کنن اما مطرح کردن سوالات انان این طور برای ما ایرانیان بخت برگشته تفهیم می شود حالا که یک فضای سالمی بی بی سی مهربان برایمان ایجاد کرده و در نظرسنجی اش موضوعات روز در سطح جامعه اسلامی مطرح می شود بهتره ما هم بی تفاوت نباشیم و تلاش کنیم تا در کامنت گذاری این سایت حضور فعال نشان دهیم البته تا اینجا خوب ست و اشکالی هم درش نیست اما من راستش گاهی فراموش می کنم که ما در هزاره سوم قرار داریم ، وقتی می بینم که در مقابل این سوال قرار می گیرم که مثلا : شما موافقید دکتر زنانه برای زنان و دکتر مردانه برای مردان اونوقت ست دوست داشتم مامانم منو در یکی از شهر های انگلیس مثلا کمبریج بدنیا می اورد ، تا دیگه این پرسش بی بی سی شامل من نمی شد Wednesday, April 29, 2009
من کجا بودم نمی دانم چرا دیده نمی شدم !! ؟؟ باز نمی دانم .. با آنکه می دیدم و درک آن راداشتم که زندگی، قشنگی اش به تساوی نعمات آن میان افراد جامعه معنا داشت و دارد باز دیده نمی شدم ، مثل من فراوان بودند اما متفاوت بودن از ما اندک نبود آنهائی را می گویم که هر چه صدایشان را بلند تر می کردند و آدمها را می ترساندند بهتر دیده می شدند و هنوز هم به ابعاد بزرگتر دیده می شوند الان کجا هستم صدایم بلند نمیشود ، دستگاه های تنظیم صدایم از بودجه دولتی سهمی نمی برد به این خاطر در میان همه صداهای کاذب شنیده نمیشوم عروسک هایم را تلاش کردم وقتی کوچک بودم از گزند دیوان پشمالو و کثیف دور نگاه دارم اما هزار پاره شدند بعد از آن !! تراژدی عده ای از ادمها خاک شدند عده ای دیگر حلق آویز و سرنوشت من ، به من تنها ، بدل گردید زنی که تنها به دلیل هستی اش معضل اپیدمی در جامعه گردید مبتکران آن چه انهائی که کمی دورند و چه انهائی که نزدیک در قدرتند طویلند همه نام ها نمی گنجد !! از مترقی اش تا نیمه مترقی اش تا متجحرش و یا آن که اصول گر و اصلاح طلبش نام می دهند هنوز هم روشنفکرش چه در وبلوگش چه در روزنامه اش دلش را مثلا به فیلم اخراجی ها خوش می کند و به صف عظیم تماشاگرانش و شلوغی تماشایش سازنده فیلم را در لیست گروه ضربت و چماق و سرکوب و کشتار کمرنگ می کند ما کور شدیم یا کور بودیم ؟؟ کجا هستیم من را که می بینی اینجا هستم از موسوی ها دور از خاتمی ها و کروبی ها دور ، از احمدی و جنتی ها دور ! ،، و از آن همه توهم دور و اما تو باز آمدی تا در وبلوگ بنویسی با مامان می روی تا به موسوی رای دهی و اگر برادر حوصله نداشت او را هم تشویق کنی !!؟؟ Monday, April 27, 2009
ابراهیم نبوی : ما به محترم بودن مرجعیت نیاز داریم. جامعه ایران 400 سال افتخارش این بود که اگر کسی به هر دلیل مظلوم باشد و بخواهد ملجا و پناهی بیابد، می تواند به خانه یکی از مراجع برود و کسی حق ندارد وارد آن خانه شود من : 400 سال عنان اختیار جامعه در دست این و آن مرجع دیگر کافی نیست .!!؟؟ ؟ در نهایت آن کتابی بیرون داده می شود در باب ولایت وفقیه منتظری ابراهیم نبوی: انقلابی در جامعه وجود داشت و اتفاقاً وجه غالب جامعه بود. اينکه اين انقلابيون چرا در آن روزها انقلابی بودند و رفتارهای خشونت آميز می کردند، البته نه جای دفاع دارد و نه اگر هم جای دفاع داشته باشد من حاضرم از آن دفاع کنم، اما طبيعی است که در يک جامعه انقلابی يکی بزند، يکی بکشد، يکی ترور کند، يکی اعدام کند، چيزی که طبيعی نيست اين است که جامعه انقلابی پس از ته نشين شدن و آرامش افرادش اصلاح بشوند و بگويند که قصد مبارزه با خشونت دارند و عذر بخواهند و خودشان را درست کنند و اصولاً جريان اصلاح همين است من : معمولا در همه انقلاب ها زحمت کشان هستند که از خشم و عصبانیشتان به طبقات ستمگر و غارتگر که ثروت جامعه را به زور دزدیدند حمله می کنند ، مدت آن کوتاه ست و این در دوران گذار صورت می گیرد اما حکومت قدرت مندان اسلامی در ایران بعد از تثبیت خود و تا کنون اکثر زحمت کشان را تارومار کردند ، کارگر حق اعتراضی نداشت و فورا سرکوب می شد و دیگر اقشار ملت هم به بهانه جنگ اعدام کردند کوچکترین صدای مخالفی جوابش مرگ بود ،تیغ کشیدن بروی لبان و صورت زنان چه ربطی به انقلاب داشت شعار یا روسری یا توسری شعار انقلاب نبود شعار دزدان انقلاب یود آقای نبوی .. و نمی توان تنها به یک اشتباه ساده آن را بسط داد که بخواهند اکنون تلاش کنند تا از پس جبران بر آیند.ر آقای نبوی دولت موسوی اتفاقا یک دولت راستگرای خشونت زا بر علیه مردم بوده و حالا اگر در فردا قرار است از خشونت زدائی خود دست بکشد می توان نامش را خوش خیالی گذاشت Thursday, April 23, 2009
دو اتفاق افتاد اول زمانی که او را شناخت دوم زمانی که از او جدا شد اکنون یک چیز را به خاطر می آورد صدای بی صدا و سکوت شکست که زندگی را فلج کرده ست میر حسین موسوی کاندید ریاست جمهوری در برابر پرسش خبرنگاران دیدگا های خود رادر زمینه اجتماعی و سیاسی جامعه ما بصورت نرم و محتاطانه اینجا و آنجا بیان می کند طفلی قولی نمی دهد ، اما فقط بسنده می کند که ایشان زمانی در جائی در یک ساعتی سخنی گفته که مقایر با دیدگاه های اصول گرایان بوده که هم اکنون قدرت را در دست دارند می ترسد قولی بدهد و نتواند به وعده عمل برساند و فردا ازش فیلمی بسازند و مثل احمدی نژاد در یوتیوب بگذارند مثلا در برنامه انتخاباتی ش در مورد صیغه فرمایش کند : "" صیغه راه حل جامعه ما ست ؟؟ آره !! ؟؟ زنان ما یعنی ارزش دیگری ندارند !! ؟ یعنی مشکل جامعه ما اینه !! ؟؟ و بعد تکرار و باز تکرار .. اینه !! ؟؟ اینه !!؟؟ یکی از دیدگاه های این آقای کاندید در مورد حجابآخه چرا ماموران انتظامی به دختری که با پدرش در خیابان راه می رود و حجاب نادرست دارد بند می کنند ؟؟ این یعنی "" زنان و دختران ما صاحب دارند و از این به بعد پدران و برادران و شوهرانشان این تکلیف را باید به جای نیروی انتظامی بر عهده گیرند که البته چناچه تخطی در این امر صورت گیرد ، ما با صاحبان املاک کار داریم Thursday, April 16, 2009
آزادی هوس نیست می توان گام هایت رادر نفس یک هوای دلپذیر و خاک آلود برداری و بگویی سزاوارش هستم من سزاوار آزادی هستم می توان در یک بازار شلوغ مملو از تماشایی هوس چیزی را کنی و در پیچ وخم سرشار ازآن گرد خود بپیچی واز یک هوای آزاد دور و دور شوی می توان پروار شد امروز رویید و با ذوق این رویش فردا رقصید و بالاخره خود را از آن دیگری برتر دانست اما آزادی یک هوس نیست بلکه می توان اینطور نعبیر کرد رقابت فیلتر نشده ای ست که راه را برای همه باز کرده ست بدون چشم داشت تا استعدادی بر حسب نیاز ترازو نگردد Tuesday, April 14, 2009
دارم وحشت می کنم ، اول افغانستان آزاد شده و حالا هم پاکستان خواندم که در یک قسمتی از پاکستان دست طالبانتالیست را باز گذاشتند تا قوانین شریعه با دادگاه های اسلامی بر پا کنند این به معنای ان ست که مجازات های غیر انسانی که مختص به دوران حجریت ست می رود تا در آن منطقه اجرا شود از بی عرضگی انسان های آزادیخواه که نتوانستند جلودار این پیشروی متحجرین گردند دردی در سینه ام حس می شود ، نمی دانم چرا با آنکه اکنون مسکنی خوردم اما باز همچنان این درد ادامه دارد .. /ب کسی نیست به داد ما برسد به جرم دوست داشتن باید بدار آویخته شوم به همت نیرو های پیشرو دیگر سنگی بروی سرم پرتاب نمی شود و دیگر در خندق چال نمی شوم با یک گلوله به شقیقه ا م زندگی ام تمام می شود و در آن دنیا هم باز در آتش خواهم سوخت . سهم من از از این دنیا و آن دنیا این بوده ست که در یک کشور اسلامی با همسایه های برادر و هم کیش خود بزرگ شده ام تا همه هستی خود را برای یک پوچی ابدی به نام انسان تقدیم کردم انسان مسلمان |