<$BlogRSDUrl$>

 
Wednesday, April 29, 2009



من کجا بودم

نمی دانم
چرا دیده نمی شدم !! ؟؟ باز نمی دانم .. با آنکه می دیدم و درک آن راداشتم که زندگی، قشنگی اش به تساوی نعمات آن میان افراد جامعه معنا داشت و دارد باز دیده نمی شدم ، مثل من فراوان بودند اما متفاوت بودن از ما اندک نبود
آنهائی را می گویم که هر چه صدایشان را بلند تر می کردند و آدمها را می ترساندند بهتر دیده می شدند و هنوز هم به ابعاد بزرگتر دیده می شوند

الان کجا هستم
صدایم بلند نمیشود ، دستگاه های تنظیم صدایم از بودجه دولتی سهمی نمی برد
به این خاطر در میان همه صداهای کاذب شنیده نمیشوم

عروسک هایم را تلاش کردم وقتی کوچک بودم از گزند دیوان پشمالو و کثیف دور نگاه دارم اما هزار پاره شدند

بعد از آن !! تراژدی
عده ای از ادمها خاک شدند عده ای دیگر حلق آویز و سرنوشت من ، به من تنها ، بدل گردید

زنی که تنها به دلیل هستی اش معضل اپیدمی در جامعه گردید

مبتکران آن چه انهائی که کمی دورند و چه انهائی که نزدیک در قدرتند طویلند

همه نام ها نمی گنجد !! از مترقی اش تا نیمه مترقی اش تا متجحرش و یا آن که اصول گر و اصلاح طلبش نام می دهند

هنوز هم روشنفکرش چه در وبلوگش چه در روزنامه اش دلش را مثلا به فیلم اخراجی ها خوش می کند
و به صف عظیم تماشاگرانش


و شلوغی تماشایش سازنده فیلم را در لیست گروه ضربت و چماق و سرکوب و کشتار کمرنگ می کند

ما کور شدیم یا کور بودیم ؟؟
کجا هستیم

من را که می بینی اینجا هستم

از موسوی ها دور
از خاتمی ها و کروبی ها دور ، از احمدی و جنتی ها دور
! ،، و از آن همه توهم دور و اما تو

باز آمدی تا در وبلوگ بنویسی با مامان می روی تا به موسوی رای دهی و اگر برادر حوصله نداشت او را هم تشویق کنی !!؟؟



Monday, April 27, 2009



ابراهیم نبوی : ما به محترم بودن مرجعیت نیاز داریم. جامعه ایران 400 سال افتخارش این بود که اگر کسی به هر دلیل مظلوم باشد و بخواهد ملجا و پناهی بیابد، می تواند به خانه یکی از مراجع برود و کسی حق ندارد وارد آن خانه شود


من : 400 سال عنان اختیار جامعه در دست این و آن مرجع دیگر کافی نیست .!!؟؟ ؟ در نهایت آن کتابی بیرون داده می شود در باب ولایت وفقیه منتظری



ابراهیم نبوی: انقلابی
در جامعه وجود داشت و اتفاقاً وجه غالب جامعه بود. اينکه اين انقلابيون چرا در آن روزها انقلابی بودند و رفتارهای خشونت آميز می کردند، البته نه جای دفاع دارد و نه اگر هم جای دفاع داشته باشد من حاضرم از آن دفاع کنم، اما طبيعی است که در يک جامعه انقلابی يکی بزند، يکی بکشد، يکی ترور کند، يکی اعدام کند، چيزی که طبيعی نيست اين است که جامعه انقلابی پس از ته نشين شدن و آرامش افرادش اصلاح بشوند و بگويند که قصد مبارزه با خشونت دارند و عذر بخواهند و خودشان را درست کنند و اصولاً جريان اصلاح همين است


من : معمولا در همه انقلاب ها زحمت کشان هستند که از خشم و عصبانیشتان به طبقات ستمگر و غارتگر که ثروت جامعه را به زور دزدیدند حمله می کنند ، مدت آن کوتاه ست و این در دوران گذار صورت می گیرد
اما حکومت قدرت مندان اسلامی در ایران بعد از تثبیت خود و تا کنون اکثر زحمت کشان را تارومار کردند ، کارگر حق اعتراضی نداشت و فورا سرکوب می شد و دیگر اقشار ملت هم به بهانه جنگ اعدام کردند کوچکترین صدای مخالفی جوابش مرگ بود

،تیغ کشیدن بروی لبان و صورت زنان چه ربطی به انقلاب داشت
شعار یا روسری یا توسری شعار انقلاب نبود شعار دزدان انقلاب یود آقای نبوی .. و نمی توان تنها به یک اشتباه ساده آن را بسط داد که بخواهند اکنون تلاش کنند تا از پس جبران بر آیند.ر
آقای نبوی دولت موسوی اتفاقا یک دولت راستگرای خشونت زا بر علیه مردم بوده و حالا اگر در فردا قرار است از خشونت زدائی خود دست بکشد می توان نامش را خوش خیالی گذاشت



Thursday, April 23, 2009



دو اتفاق افتاد
اول زمانی که او را شناخت
دوم زمانی که از او جدا شد

اکنون یک چیز را به خاطر می آورد
صدای بی صدا و سکوت شکست که زندگی را فلج کرده ست








میر حسین موسوی کاندید ریاست جمهوری در برابر پرسش خبرنگاران دیدگا های خود رادر زمینه اجتماعی و سیاسی جامعه ما بصورت نرم و محتاطانه اینجا و آنجا بیان می کند
طفلی قولی نمی دهد ، اما فقط بسنده می کند که ایشان زمانی در جائی در یک ساعتی سخنی گفته که مقایر با دیدگاه های اصول گرایان بوده که هم اکنون قدرت را در دست دارند


می ترسد قولی بدهد و نتواند به وعده عمل برساند و فردا ازش فیلمی بسازند و مثل احمدی نژاد در یوتیوب بگذارند
مثلا در برنامه انتخاباتی ش در مورد صیغه فرمایش کند : "" صیغه راه حل جامعه ما ست ؟؟ آره !! ؟؟ زنان ما یعنی ارزش دیگری ندارند !! ؟ یعنی مشکل جامعه ما اینه !! ؟؟ و بعد تکرار و باز تکرار .. اینه !! ؟؟ اینه !!؟؟




یکی از دیدگاه های این آقای کاندید در مورد حجابآخه چرا ماموران انتظامی به دختری که با پدرش در خیابان راه می رود و حجاب نادرست دارد بند می کنند ؟؟

این یعنی "" زنان و دختران ما صاحب دارند و از این به بعد پدران و برادران و شوهرانشان این تکلیف را باید به جای نیروی انتظامی بر عهده گیرند که البته چناچه تخطی در این امر صورت گیرد ، ما با صاحبان املاک کار داریم



Thursday, April 16, 2009



آزادی هوس نیست

می توان گام هایت رادر نفس یک هوای دلپذیر و خاک آلود برداری و بگویی سزاوارش هستم
من سزاوار آزادی هستم

می توان در یک بازار شلوغ مملو از تماشایی هوس چیزی را کنی و در پیچ وخم سرشار ازآن گرد خود بپیچی واز یک هوای آزاد دور و دور شوی


می توان پروار شد
امروز رویید
و با ذوق این رویش فردا رقصید
و بالاخره خود را از آن دیگری برتر دانست
اما آزادی یک هوس نیست بلکه می توان اینطور نعبیر کرد
رقابت فیلتر نشده ای ست که راه را برای همه باز کرده ست
بدون چشم داشت تا استعدادی بر حسب نیاز ترازو نگردد



Tuesday, April 14, 2009



دارم وحشت می کنم ، اول افغانستان آزاد شده و حالا هم پاکستان
خواندم که در یک قسمتی از پاکستان دست طالبانتالیست را باز گذاشتند تا قوانین شریعه با دادگاه های اسلامی بر پا کنند

این به معنای ان ست که مجازات های غیر انسانی که مختص به دوران حجریت ست می رود تا در آن منطقه اجرا شود
از بی عرضگی انسان های آزادیخواه که نتوانستند جلودار این پیشروی متحجرین گردند دردی در سینه ام حس می شود ، نمی دانم چرا با آنکه اکنون مسکنی خوردم اما باز همچنان این درد ادامه دارد .. /ب

کسی نیست به داد ما برسد

به جرم دوست داشتن باید بدار آویخته شوم
به همت نیرو های پیشرو دیگر سنگی بروی سرم پرتاب نمی شود و دیگر در خندق چال نمی شوم
با یک گلوله به شقیقه ا م زندگی ام تمام می شود و در آن دنیا هم باز در آتش خواهم سوخت .
سهم من از از این دنیا و آن دنیا این بوده ست که در یک کشور اسلامی با همسایه های برادر و هم کیش خود بزرگ شده ام
تا همه هستی خود را برای یک پوچی ابدی به نام انسان تقدیم کردم انسان مسلمان



Sunday, April 12, 2009



بازی زرگری در انتخابات ریاست جمهوری آینده
آقای میر حسن موسوی : "" یکی از برنامه های من به محض رسیدن به پست ریاست جمهوری منحل کردن گشت نیروی انتظامی ارشاد خواهد بود

واکنش نیروی انتظامی در این خصوص : گشت نیروی انتظامی به منطور مبارزه با اشائه فساد و مبارزه با اوباشان و متجاوزان نوامیس مردم کماکان ادامه دارد و خواهد داشت.. / ب
آتش هم که من باشم مثل یک بچه خوب همانند انتخابات پیشین بر فرض اینکه با این بازی ناآشنا هستم ، از بیم گیر دادن و دخالت های بی مورد نیروهای انتظامی به نوع پوشش و نوع خنده بنده و دخالت در زندگی خصوصی ام از سخنان کاندیداتوری آقای موسوی کیف الحال می شوم و تصمیم می گیرم که باز همچون گذشته به این حرف ها دلخوش کنم و تصمیم بگیرم همه فامیل و همسایه ها را دعوت کنم تا حتما به اقای میر حسین موسوی رای بدن ، 4 سال هم خودش 4 سال ست مگر نه .. ؟؟ ب



Tuesday, April 07, 2009



بر ما همه چیز رفته ست
این را آنانی می دانند که داشتنی هایشان را اکنون از دست داده اند و تهی دست نشسته اند تا با تو همدرد شوند

اما ما این همدردی را نمی خواهیم

ناقوسی که روزانه با بوی ماندگی و دقایق کپک زده شهر ما طنین می افکند
تاریخ خود را شاهد می گیرد و به ما میگوید آنچه بر ما رفته ست دیگر بار هم خواهد رفت
هوس یک فردای موهوم ست

اما ما که از تکرار لحظه ها درس آموختیم
اکنون میگوییم تا رنگ شادی ست ما نه یک فردا که صد فردای امروز را خریداریم


گر چه بر ما همه جیز رفته ست

و اکنون بر جبران آن از دست رفته ها
با یک خروار شهامت میگوییم : نوید هر چه خوبی هاست اکــنــون و یک جا و همه را می خواهیم
و نه در انتخابی که تو همچون تنها چالش پیش روی ما می گذاری





در ترازوی حیات
یک کفه نیمه زندگی ست
کفه دیگر همه زندگی

داستان از آنجا شروع شد که امیر پرسید
کفش پاره می خواهی یا برهنگی را

آن نیمه ، تاول هر دو پا را که دید
گفت : قربانت گردم همان پارگی را
فردا روزنامه متصرف شده نوشت : بخشندگی مرام ماست



Monday, April 06, 2009



از خیابان نجابت کوچه رعایت عبور می کردم
تریلی قرمز رنگی راه کوچه را با جثه عظیم خود تنگ تر کرده بود ، نور قرمز رنگ ماشین همراه با نور آفتاب دیوار آنطرف کوچه در هم تنیده بود و رنگ زرد زیبائی را از خود نشان میداد

از کوچه که رد می شدم مرتب مواظب بودم تا بدنم کمتر تکان بخورد
لباس گل و گشادی به تن داشتم
مخصوصا یک گن کوچک و بسیار تنگ پوشیده بودم تا بلکه بتواند زیر لباسم از هر نوع حرکت ناخواسته بالا و پایین باسن پیشگیری کند

در حین راه رفتن دائم مواظب بودم تا در حد ممکن از جنباندن زیاد قسمت جلو و پشت بدن جلوگیری کنم ، با وقار راه رفتن و حرکات کمتر از خود نشان دادن یکی از بارزه های اصلی وجودی هر زن ایرانی ست

آن هم در خیابان حوالی نجابت ،، که راه رفتن در آن بیشتر برای آدم از نوع زن ، دست و پاچگی می آورد


آخر که کوچه رسیدم چشمم به مردی افتاد که زیر تریلی مشغول تعمیر بود و شلوارش تا خط زیر باسن ش شل و افتاده بیرون زده بود ، مرد بی آنکه نگاهی به اطراف بیندازد و فقط خودش را می دید یکهواز زیر تریلی خودش را به طرف بیرون کشید و شروع به خاراندن خایه مایه ش کرد و در حالیکه یک آچار بزرگی در دست سمت راست داشت آب دماغش را با آستینش هم پاک کرد

و البته همراه آن چند اخ و تفی به طرف دیوار زرد و طلائی رنگ پر درخشش روبروی کوچه هم انداخت و بی خیال به محیط اطراف خود آزاد و رها از هر ولایتی دوباره شیرجه به زیر ماشین رفت و مشغول به تعمیر شد

و اما من ،، باز در حالی که مواظب راه رفتن خود بودم تا با آن لباس بسیار گشاد با وقار باشم و کمتر بجنبم در حالیکه قسمت پشت کمرم بر اثر نورآفتاب داغ به خارشک افتاد تا آمدم دست سمت چپ ام را به پشت کمر برسانم یکباره بیادم افتاد یک زن در خیابان درست راه می رود ، بدنش را نمی خاراند ، آن هم در کوچه رعایت !! چه رسد به اینکه مثل این صاحب تریلی خدای ناکرده دستی به جلو شلوار ببرد و بخواهد خایه زنانه اش را بخاراند :) / ت



Friday, April 03, 2009



یه جائی کار خرابه
به من می گویی پرونده را ببندم زیرا بر تو اینچنین رفته ست

اما من تسلیم نمی شوم و تا هستم پرونده را باز نگاه می دارم
البته این به خاطر وابستگی من بتو ست و طبیعتی که به من تحمیل شده ست ، باید پیش بروم
اما این تنها بر سر من نرفته ست
اطرافم را داستان های عجیب غریبی گرفته فاصله گرفتن از این نوع داستانها انکار واقعیت و بازی احمقانه با خود ست
..
توقفی کوتاه را می توانم بفهمم .. اما اینکه به کرات بگوئی پرونده را ببندم ناامیدی محض ست ، می دانی که من از هر چه یاس وناامیدی ست بیزارم
امروز افتاب نیست بیا با یک شمع کوچک افتاب قشنگی برای خود بسازیم





زندگی منو می بره جلو
رویش یک گیاه منو با تماشایش
نشاط می ده
چقدر خوشم می یاد در هوای کدر و پر ماتم همه رنگ های روشن و شلوغ را به یک راهپیمائی عظیم دعوت کنم



Wednesday, April 01, 2009



صدا در خواب بود

آرام اعتراض کرد

و جرقه از کنترل شهر خارج

مقصر کجاست

آن را دیدی !! ؟؟

همیشه برای باز کردن دری باید پی جوی گناه کاری بود



This page is powered by Blogger. 

Isn't yours?