<$BlogRSDUrl$>

 
Sunday, August 26, 2007





یـــا د تــــا ن گــــرا مــــی


آن زمان اگر که ترس بود تا بر مزار تات گریست
این زمان اسم تک تک شما عزیران تاریخ جنایت هولاکوست سال 67 را در ایران ثبت کرده ست
هر چه بگوییم و هر چه مشاهدات این و آن را بشنوییم
به ضخامت قطر رسوائی حکومت سفاک اضافه خواهد شد




========================



بزارید به این عکس خوب نگاه کنم



می خوام ببینم در میان این پسران جوان پسر رضائی یا فلاحیان و یا یونسی هست ؟؟ شما پسر جنتی و رفسنجانی یا عسگراولادی را می بینید ؟؟
من که انها را نمی بینم ، آنها عرضه داشتند و در دانشگاه ها ی دولتی در س خواندند و در مناطق فقیر نشین و حلبی آباد هم بزرگ نشدند

کودکان فقر هستند که همیشه ارازل و اوباش معرفی می شوند
و کودکان ثروتمند مقامات ما جوانان شایسته و متعهد


================


افکار و اندیشه های ما وب لوگ نویسان اگر انعکاسی از بخش اعظم بینش های جامعه
کنونی ما را در برنگیرد اما بی تردید حضورش و تاثیر گذاری از جامعه ای که چه در آن باشیم و چه نباشیم و از راه دور نوشته ها را مخابره کنیم نمی تواند انکار این مسئله گردد که ما خوب یا بد خود جامعه کنونی ایران هستیم
پوسیدگی افکار سنتی حاکم برمغز ما حتی اگر بخواهیم روشنفکرمابانه در مورد لایه های مضمحل در سطح اجتماع نظر بدهیم سر بیرون می زند و خودش را متاسفانه نشان می دهد
یا از همه بهتریم البته منظور غیر ایرانی و یا اینکه ما عاقل مند بودیم که عزم جزم کردیم و بار سفر بستیم تا انسان باشیم و صف خود را از الاغ ها ( مردم ) جدا کردیم
برایتان 2 نمونه از طرز فکر کسانی که در این دنیای وبلاگی در کامنت ها نطر می دهند و یا شاید هم خودشان خانه ای در دنیای وب دارند
می گذارم


اولــی

من خودمو فقط انسان میدونم بی هیچ حد و مرزی . من حق اینو دارم بعنوان یک انسان , خوب زندگی کنم و برای این خوب زندگی کردن جونم بالا اومده و خیلی بلا سرم اومده و گاهی هم میاد و این روال ادامه داره اما شرف و عزت نفس و آزادی دارم .. مردمی که طالب سختی و حماقت و بدبختی هستن نباید تاسف خورد . اینها خو گرفتن به این زندگی سگی و اگه این زندگی رو ازشون بگیری موجب مرض میشه براشون ( یعنی مردم خودشان می خوان بدبخت باشند ). منم یکی از میلیونها الاغی بودم که توی اون خراب شده مثل کرم زندگی میکنن ولی من نخواستم الاغ باشم ولی اونها میخوان ( مردم می خوان الاغ باشند ) پس رهاشون کن به حال خودشون .
...


دومــی

حکومت ایران هستش که با اعدام چند نفر در ملاعام ترس رو به جامعه تزریق میکنه.اگه هم مردم جمع میشن ونظاره میکنند بخاطر تفریح هستش وبس. ( از کی تا حالا مردم واسه تفریح می رن اعدام خود را نگاه می کنند .) والا کی از اعدام کردن خوشش میاد.فقط وفقط بخاطر تفریح



Friday, August 24, 2007




تفاوت لبخند و تشویق

لبخند مهمتر از تشویق ست
زیرا تشویق شکل یک وظیفه را دارد اما
لبخند شکل یک جایزه را می ماند که در لب های جمع شده افراد یک جامعه جمع می شود و نشان می دهد تا چه حد آن جامعه انسانی است

بیچاره آن جامعه ای که از یک لبخند برحذر می شود و در حسرت کام بهار باید در خود بسوزد



Thursday, August 23, 2007



بیماری آلزایمر نصیب جامعه ما شده
دیروز را فراموش کردیم ، امروز را که شباهتی بی سابقه به دیروز دارد برای فردا ذخیره داریم

و باز می پرسیم چه باید کرد

چه باید کرد نه در دیروز و نه در امروز و نه در فردا زیرا زود به فراموشی می سپاریم


بهتره بنویسیم هزار بار و باز هزار بار ضریب در 27 .. شعار و وعده و عید دیروز و امروز و فردا

نـــه


احمدی نژاد :: امروز تقاضا برای سرمایه گذاری در ایران روزیروز افزایش می یابد
قراردادهای ما با کشورهای دنیا حجم تصاعدی پیدا کرده
جدی ؟؟؟ پس چرا با این همه سرمایه گذاری سطح فقر و تهیدستی و بیکاری روزبروز در کشور ما افزایش می یابد؟


احمدی نژاد "" من تنها کسی هستم که همه جای ایران را دیدم
چشم مان روشن ، تور مسافرتی با چه هزینه ای !!!؟؟؟




برادران من چشمان دریده شان گشاده نبود وقتی زلفم با رقص باد نگاهشان را شلاق می زد

شکم هایشان گرسنه نبود وقتی در بالای طبقه هم کف با پنجره باز رپ می خواندند و موهای بلندشان را بروی طبل می کوبیدند و فریادشان با سکوت هر کلام نوشابه در بزم شان حلقوم انان را تراوش می داد بدون آنکه از چیزی بهراسند

اکنون
سیصدو شصدو پنج روز در 27 سال برادران من
چشم دریده از چند فرسنگی در انتظارند تا فرجی همراه با بادی بیاید تا بتوانند در خلوت یک حیابان گرگی شوند تا بعد از دریدگی من ، هوای هر گردشی از ذهن پریشان م خارج شود و برای خرید حتی اگر نیازی بود ماندن در خانه ترجیح دهم


و بعد اگر وقتی آن دریدگان چشم نظر دستگیر شدند
به سلابه کشیده شدند و زنجیر به پا آفتابه به گردن در مرکز شهر چرخانده شدند
و با لگد هر چکمه پلیس نقاب دار در کف خیابان زمین را از درد چنگ زدند رعب و وحشت از سیاهی و سپیدی در شهر غلطید جارچی جار زند تا همه جا امن و امان است آسوده بخوابید



Friday, August 17, 2007



باز هم یکی از خواننده های سالمند دوره رضا شاه به لقاالله پیوست
خانم الهه
هم سن ننه هاجر بود ننه هاجر رو که می شناسید ؟ قبلا واستون در موردش نوشتم
ننه هاجر واسم تعریف کرد که الهه در آن دوران عضو حزب توده بود البته بعد از انقلاب به خارج از ایران می رود و همانجا زندگی می کند .
سالها بعد او در خارج در کنسرتی که از طرف مجاهدین برگزار می شود به همراه چند خواننده دیگر شرکت می کند تا حس همبستگی با مردم کشورش را نشان بدهد البته چون می خواهد نان بخورد قرارداد هم امضاء می کند تا اینجا اشکالی نیست اما وقتی در همین کنسرت شروع می کند به تعریف و تمجید مریم رجوی و بعد در یک جائی در مصاحبه ای می گوید گول خورد م خیلی مسئله ست . ننه هاجر می گه :: جمله معروفی که الهه در این کنسرت بعد از آواز خواندش بیان می کند این بود ::: مریم چه بخواهی چه نخواهی اسمت در تـاریـخ رفـت و بعد جمعیت شروع به کف زدن می کنند
ننه هاجر می گه :: ما ایرانی ها روزی که دست از چاکرم و مخلصم و خاک زیر پات ام برداریم آنوقت است که می توان بدون چاپلوسی به ظهور دوباره خود تهنیت بگوییم







در فاصله دو خط ایستادی
مادر گفت تا ترا نقطه ات پندارم
پایان هر کلام
عکس آن شد

عاریه ات می دهم
دست بدست
و روزبروز
به تعدادت اضافه می شود



Monday, August 13, 2007



موسیقی رپ

خدایا من یک آشغالم باهات حرف دارم
فقیر و بیمار و اختلاف طبقاتی
خدایا پاشو من یک آشغالم باهات حرف دارم




می خوانیم ، مرور می کنیم خوانده ها را و بعد از آن دیگر نمی گوییم من یک آشـغـالـم
اشغال گرگی ست که زمانی در شب می درید اکنون در روز وسط میدان انسان را می درد و 24 ساعته کشیک میدهد تا به بهانه ای مثلا بی حرمتی به نوامیس مردم همان مردم را بکشد





اسانلو





آب خوردن مشکل شده ست
گاهی در گلویت گیر می کند
سرفه با خوردن یک جرعه آب امانت نمی دهد
حالا دیگر نمی توان گفت کاری را مثل آب خوردن انجام می دهی
سهولت کار همچون آب خوردن جایش را با نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی عوض کرده ست
در جامعه ما می گیرند و می برند و شکنجه می کنند و بعد تابلو می شود جـرم پخش اعلامیه بر علیه نظام توسط مسئول اتحادیه کارگری
و یا بر علیه امنیت ملی
این اتهامات فله ای با آب خوردن هنگام تشنگی گلویت را می سوزاند انگار گلوله ای در حنجر ات نه پایین می رود و نه بالا می آید



Tuesday, August 07, 2007





آن روز نیاید که مجبور شویم راه مان به بیمارستان های محجبه دولتی کشیده شود
اگر چادر بر سر نداشته باشیم درمان نمی شویم

خدایا اگر هستی آتش را سالم نگاه دار تا تن به خواری و ذلت ندهد و مجبور نباشد تا فرامین این دیکتاتورهای انسان گریز را انجام دهد
هر انسانی باید از حق بهداشت و خدمات درمانی و پزشکی آنطور که شایسته اوست برخوردار باشد اما این برنامه ریزان وحشی دوران بربریت این حق طبیعی را از مردمانش به خصوص زنان علنا و بی شرمانه تحت عنوان حجاب مورد دلخواه حکومت دریغ می دارد
من قهرمان نیستم نه می توانم و نه می خواهم به زندان بروم و به شکنجه گران بگویم مرگ را بر ننگ ترجیح می دهم
اما حاضر هم نیستم چادر بر سرکنم
چادر نشانی از انسانیت نیست
مهری از بربریت است که بیشتر و بهتر مناسب خواهران زینب ( ارتش سرکوب ) می باشد



Monday, August 06, 2007



اکثر و بلوگ ها باز مردم را مورد شماتت قرار دادند که چرا به تماشای کشتن چند جوان ، اعدام با طناب دار که توسط ماموران دولتی در ملاء عام انجام می گیرد نشسته اند
اینجا باز و باز غیرت مورد معامله قرار می گیرد

اما سوال اینجاست این مردم خودشان هستند
؟ یعنی مجموعه ای از انسان های صاحب ارزش و رای
پس چرا گاها خود را همچون کاغذ مچاله شده بی آنکه بخواهند فریز شده می بینند؟د

من که می گم این تماشاچیان هر کدام آهنگ سازان ناقوس مرگ خود هستند آن هم درست از آن زمان که طناب به گردن مجرم آویخته می شود . حاصلش را تو در طول عمر این حکومت به وضوع دیده ای بنابرین باز مردم را سرزنش نکن

آیا به جامعه ای که پدر و مادر در آن دست کودک خود را می گیرد و به تماشای اعدام یک انسان دیگر می برد می توان کارت سلامتی داد ؟

باور کنید این مردم نباید مورد شماتت قرار گیرند
حکومت ضد انسان است که باید از دور خارج شود همین





انسانی که اطو می شود
دولا و چهارلا تا می شود
روز سه شنبه روزنامه ی هفته های قبل را از همسایه بغلی می گیرد و بعد از خواندن چند صفحه
چای مانده صبح زود را تازه دم می بیند و نوش می کند
سیب را طبق عادت از هر نوعش طبق روال عادت با پوست میخورد تا مسواکی در کارش نباشد
و از مغازه سر خیابان خانه یک خربزه مشهدی شیرین می خرد تا تلخ زبانی به سراغش نیاید یکی دیگر هم برای عزیزی غریبه آشنا میخرد

با باران های سیل آسا و ویرانی های بیرحمانه یخچال را از زیر خروار گل بیرون می کشد و تنها با فکر خنک بودن یخچال را به کار می اندازد
انسانی که روزی 16 بار خم می شود و سجده می رود
و پیشانی اش
به اندازه یک سکه 50 تومانی حک شده ست
کودکی را از بم به فرزندگی پذیرفته ست
و کارش را به اندازه همه فرزندانش دوست دارد
به کسی بدهکار نیست اما خیلی ها به او بدهکارند

وقتی می گوید صورت حساب هر کس روز قیامت جدا محاسبه می شود
همسرش حرف هایش را همانند فرش ماشینی زیر پایشان می تکاند و می خندد
و می گوید صدا اگر هست باید همین الان شنیده شود



This page is powered by Blogger. 

Isn't yours?