<$BlogRSDUrl$>

 
Sunday, December 25, 2005



از حرکت اعضای سندیکای اتوبوس رانی حمایت کنیم

خواسته ها صنفی ست
ما را باور کنید و نه حتی صنفی سیاسی


دیگر این تقصیر ما نیست که هر خواسته و مطالباتی در جامعه با آدمهای ورشکسته و سرخورده با کارگران بدون مسکن و حداقل دستمزد و نان بخورنمیر و با نداشتن کار ثابت و عدم طرح طبقه بندی مشاغل و در خواست همه آنها از دولت مردان سیاسی می شود
این را ما 100 بار می گوییم این اعتصاب سیاسی نیست خواسته هاصنفی است
ما را به چپ با چسب سیاست راست نچسبانید که فردا پرونده ای به قطوری گردن کلفت مفت خوران الدنگ وزالو صفتان در ظالم گاه برایمان باز شود
خواسته ها صنفی ست و گناه سیاسی بودن آن به گردن کسانی ست که آنچه که خود بخواهند می بینند و چشمهایشان و گوش هایشان در مقابل کارگران و انسان های شریف و زحمت کش کور وکر ست
اگر اتوبوس های سپاه و نیروی انتظامی وواحد گشت امروز لطف می فرمایند و در شرایط غیرعادی به شهروندان در امر جابجائی مدد می رسانند این نه از برای کمک ست بلکه به خاطر ترس و جلوگیری از گسترش سراسری نارضایتی ها می باشد


روزنامه های دولتی به کرات می نویسند : اعتصاب رانند گان اتوبوس های واحد موجبات نارضایتی شدید شهروندان تهرانی را فراهم گردیده ست . با این حرف ها می خواهند بگویند مردم خواهان پایان دادن و شکستن اعتصاب کارگران و باز گشتن به سرکار خود هستند و با اخلال گران هم به موقع برخورد خواهد شد کارگران باید بمانند و مقاومت کنند و گر نه باز همان که بود می شود بدون تغییری ، باز دستمزد کم
باز قرارداد وترس ، باز بی مسکنی باز تحقیر و تبعیض
صدا باید همه گیر شود
صدا باید یک دست شود



Friday, December 23, 2005



سهم من از بودن ها ، بیشتر نیست
باید شاد بود

پس همه را با جذبه بزرگ شدن جمع کردم
زیاد آوردم
اضافه اش را آویختم
بروی یقه لباس همیشگی ام که رنگش
از من هم قانع تر بود
شاد ومسرور
بی خیال و بازیگوش


سهم من از بودن ها ، بیشتر نیست
باید مست بود
تا ندانی و وقتی ندانی
پس اعتراضی نیست

سهم من در مستی کاذب ام هرروز کوچک می شود
واز پیمانه لبریز
با
تغییر محتملی بدور
و باورم می شود
سهم من نه درپویش گران ها
که تحفه ارزان هاست
تا جمعش کنم ودرزنبیل بازار به هرجا که می روم با خود ببرم
سهم من یاد آور کوچک بودن هاست

و حقی که نه ازتماشای گل و نه از بویش گل
بلکه از رخصتی در تماشای خواب گل
ودر تنهائی ست
وصدائی که تکرار می شود بدون خدشه
تابگوید
سهم من همین است که باید باشد
بدون ارقام

سهم من هرروز در بسته بندی محیط اطرافم کوچک می شود

و من که روزم شب ست
و شب ام روز
چشمهایم در مقابل انعکاس نور
دیدنی را کمتر از نصف می بیند

امروز که به اندازه یک رویای شیرین بزرگ شدم
و فکرم همزمان با رعدوبرق در آسمان منفجر شد
با صدای رادیو
با بازشدن گل خواب
با تماشای نور
جلو پنجره اطاق ام
کلاه برسرم از گشادی رقصید
دانستم سهم من بیشتر است

سهم من ازاین بیشترها است
این را از لبخند آفتاب دیدم
و چشمی که همه نور بود

همه زندگی



Wednesday, December 21, 2005



انسانی را سراغ دارید که در طول زندگی اش خود را تا بحال در میله ای از رویا و اسطوره نگاه نداشته باشد

رویا های ما تا چه مقدار واقعی می شوند ؟
اگر سختی زندگی بوجود آورنده این رویا هاست

انسان اولیه همچون انسان امروز همین مسیر را طی کرده ست ؟



Sunday, December 18, 2005



گلوبالیسم یا دمکراسی دجیتالی
موجودات زنده به نام انسان در ارتباط و مشاوره با یکدیگر مشکل داشتند یا زبان هم را نمی فهمیدند و یا تحت تاثیر زمینه های مادی نمی خواستند هم دیگر را درک کنند ؟ نمی دانم ، به هر حالکه دمکراسی دجیتالی به روز شد

امروز با کمک اینترنت طبری زدی اسیر در زندان ایران نامه اعتراضی می نویسد و یک اسیر کرد دیگر خبر از اعدام زندان سیاسی را می دهد که به خاطر شرکت در تظاهرات اول ماه مه و تشکلات کارگری قرار است به زودی اعدام شود
خوب این خیلی خوب ست که از طریق پیشرفت تکنولوژی و کامپیوتر خبرها به مدت بسیار کوتاه در سطح جهان پخش می شود و افکار جهانی را از نعمت این دجیتال مطلع می کنیم امااین یک روی مسئله ست ، روی دیگر کشورهائی ست که به مرحله فراصنعتی گام نهادند در حالیکه بعضی کشورها همچون کودکان بی سرپرست در کوچه و خیابان های تجارت به دنبال قیومیت می گردند
جهانی شدن یعنی تضاد آشکار و بی شرمانه و قانونی میان غنی و فقیر ، یعنی انسجام سرمایه حذف سوبسید ها به کشورهای فقیر ، رشد بنیادگرائی و قوم گرائی و ناسیونالیسم
یعنی از همین دجیتال و ماهواره و تلویزیون شما در خانه ات می نشینی و شاهد منظره ای می شوی که ذهنت زمانی این باور را داشت در عصر نوین برای همیشه از صحنه تاریخ بشری می رود تا حذف گردد ودیگر پیدایش نمی شود اما امروز می بینی که زن سیاه پوست همین حالا زیر دست و پای زن سپید پوست لگدمال می شودو خبرنگاران و بخشی از مردم نظاره گر می شوند به همین راحتی
و می شنوی که زیر سایه همین گلوبالیسم غیرمجازها مجاز می شود
دمکراسی دجیتالی یک روی سکه ست باید عمیق تر دید



Monday, December 12, 2005



هیچ چیز مطلق نیست
ذره ذره نسبیت ها مجموعه ای از شکل مطلق هاست اما مطلق نیست
من نمی توانم بگویم ایرانی بهترین ست
برای من مهم نیست که یکی از کشور اسکاندیناوی معتقد ست نژاد برتر همانجاست و بهترین ها

نه نمی توانم بگویم نجابت در زن ایرانی ست
حتی اگر خواننده بازنشسته الهه در یکی از کنسرت هایش این را گفته بود و خانم شایق نماینده مجلس فعلی به نام اسلام روی آن مهرتاکید میگذارد تا اولی احساسات ملی کیف الحال شود و دومی ماندنش را در کوهی از تناقضات محصون
این من بهترین ، ما برترین ، کی !! براستی کی خاتمه می یابد؟

عطمت طلبی در خواست مترقی و همگانی ست نه درشکم آس علی

اگر می خواهی همه چیز وطن را بزرگ ببینی که نیست
بزرگش کن بگو من بهترین ها را می خواهم برای همه
همین حالا و نه فردا



Saturday, December 10, 2005



خود بودن وقتی با تعارفات جون من جون تو ، اگر القاط بشه
کسی رو نشون میده که واقعی نیست
این اصرار ست تا الغا کند واقعی ست ، حالا به من بگو در بعضی موارد

رضایت ست ، اصلا بگو این بی پیرایه ای و شفافیت خود بودن مدیون خلا بیرونی ست و کناراومدن با همه جیزست که ارزش مصنوعی دارد ، بگو لطفش این ست که هنر بس نزد ماست و حساب هم دارد که برای همه باز ست بگو اگر اجبارست آن هم از سر لطف مهمان نوازی ست

خود بودن با خود نبودن در نبرد نابرابر
تاثیر از اتفاقات بیرونی و احساسات کهنه ست که با زمان راه نمی رود

بالا نشسته به یاد حیاط مادر بزرگ و درخت اناروسط حیاط
دلش برای تبلیغات در اندازه های مختلف آویخته بر دیوارهای شهر تهران و دود گازوئیل و کوچه های تنگ ، تنگ شد ه ست
برای توجیه می گوید دلش برای فشار آتمسفر دولتی تنگ نشده ست که دلیل دور بودن ست اما فرهنگ گرم بودن با قربان شوم های باسمه ای ، جان فدا کردن های مجانی دیوانه اش کرده ست
احساس غربت می کند
با بغض در گلو می گوید این باغ مال من نیست

مگر باغی که مال همه بود وتو هم در آن سهم داشتی می توانستی در آن آزادانه تنفس کنی

می توانی به من بگوئی
باغ بدون تنفس حوب است یا باغی که در آن با نفس عمیق و فراق خاطر راه بروی وزندگی کنی

بدون آن که لازم باشد تصدق شوی
جان ارزان از دیگری عاریه گیری
خودت باشی
تنها خودت باشی



Tuesday, December 06, 2005





امروز هواپیمای درب و داغانی سقوط کرد ، دیروز اتوبوس در جاده هراز .. سال گذشته تکرار همین امروز و دیروز

چه فرق می کند ، عزیز من در آن ساختمان مسکونی گر گرفته سکنی داشت یا نه

عزیر من خانه اش آنطرف تر بود ، فردا ، فردا شاید نوبتش باشد

اما من همه انها را می شناختم

هرروز انها را می دیدم
اصلا تصویر خود من بودند


هرروز تحلیل رفتن ، اب شدن ، در دست اهریمن

گاهی چهره می اندازد که ناصالح را می خواهد اصلاح کند
گاهی می بینی عده ای سیه بخت را با خود می برد و رفتن بی بازگشت مساوی با مرگ را مجبور می کند ، کسی نمی فهمد ، اینقدر آرام صورت می گیرد که نه عکسی در روزنامه درج می شود و نه در اداره ثبت احوال آشناست

روزنامه نگاری ، خبرنگاری ، او را به تصادف می شناسد و با یک سطر نوشتن دیگر زبان ندارد

گاهی می بینی در این شهر خرابه ها تازه می شوند
کسی انها را جلا داده ست و تو انها را به قیمت زندگی همه زندگی خریده ای
گاهی در این شهر در میان این همه قراضه جات و فضولات سرمایه رنگ می شود با شکل تازه ، و فابریک وار به ما سرویس می دهد

این قراضه ها کم نیستند ، این کهنه ها هیچ وقت تازه نبودند .
جاده ها بی گناهند
هواپیماها بی گناهند ، اتوبوس ها بی گناهند ، ما گناهکاریم ، کسانی که بهانه می گیرند و قدر نشناس ، کسانی که توقع بالا ئی دارند .. حرفی که هرروز در گوشمان فرو می کنند
..
آنها از ما خیلی دورند ، معدودند و کنار گود ، آنها ما را مقصر می دانند و برایمان سفره مرگ را در ابعاد مختلفش پهن می کنند

چه فرق می کند
در میان انها عزیر من بود یا نه
همه انها تصویر من بود قربانیان را من می شناختم
انها تصویر تردید فردای من بودند

عده ای خبرنگار رفتن تا پوشش مانور را گسترده کنند ، با همین قراضه ها سوختند و خاکستر شدند ، با همین قراضه ها ادمهای بیگناه دیگری در خانه هایشان سوختند و تلی از خاکستر شدند
قراضه ها بی گناهند
کهنه ها بی گناهند
مسئولان بی مسئولیت گناهکارند
حرفی که هم اول ست و هم آخر



Saturday, December 03, 2005



مجتبی سمیعی نژاد را هر چه زودتر آزاد کنید

دوستان به هر طریق ممکن صدای مجتبی دربند باشیم


نامه محمد رضا و نجمه به ریس قوه قضاییه




Thursday, December 01, 2005




همه رور مطرح ام
نه از برای شناسنامه ام
به جهت جسمم که مشتی ست و روز وشب در خیابان نشان می رود
به چپ و راست که قدم می نهم
نگاه بزرگ می شود
باور کنید لبخندم ژوکوند نیست معمولی ست
اما با این وجود
هربار مسئله می شوم
راه رفتن م ادا می شود
و فکرم که جنگلی از پرسش ست
با این وجود شکایتم را به نزد داروغه نمی برم
که روز وشب قانون می سازد
و ازدل هر بند و ماده برای راه رفتن و خندیدن و نگاه کردن و خوردن وپوشیدن یک لایحه می دهد

احساس ناله و آه ندارم
اما خستگی دارم
تا بخواهی

با این وجود تبلور امید م


اگر نان گران می شود
تقصیر من ست که ارزان می شوم
با متانت تعریف شده ای که ندارم


همه روز مطرح ام اما انکار می شوم
انکار می شوم تا سرگرم کنم
اقتصاد مفلس را

تادستی بالا نرود و فریادی بلند نشود

خرواری از شاکی یان مدعی العموم سبز کرده ام

راه رفتن م در خیابان شلوغ
اغتشاش هوس الود را در هوا پخش می کند
همه برای من ست
که دیده نمی شوم
اما همیشه مطرح می شوم



This page is powered by Blogger. 

Isn't yours?