<$BlogRSDUrl$>

 
Thursday, February 27, 2003



يه كسي يا يه چيزي دلم رونهيب ميزنه كه گلايه ازما نيست ، ولي اين كه گلايه نيست اين يه حس روشنه ، يه حقيقته كه اطراف دروغ وتزوير محاصره شده .
دلم از اين لبخندهاي كذائي ، ازاين ژستهاي طلبكارانه كه ادعا دارند فردا به دست اونا رنگي ميشه بهم ميخوره ،،،،
دلم ازاين وعده دادنهاي سرخرمني كه سرتاسر شهر تهرون رو آذين بسته با اون عكسهاي رنگي كانديداتورها ي انتخاباتي بهم ميخوره ،،
يه جائي هم نيست تخليه احساس كنم ، بريزم ، بشكنم ، واي ،،،،،،،،
امروز دورميدان وقتي چشمم به عكسها افتاد حالم بدشد ميخواستم ديوونه بشم روسريم رو بچسبونم به موهاوريشهاي يكي از اين عكسها وفقط صورش روبيندازم بيرون واينقدرروژلب بهش بمالم تاوقتي كه رل روژ به ته رسيد بكوبمش تو سرش ، به خودم گفت نه نه اين احساس رو نگهش دار وانسانها رو دوست داشته باش ، تو مراوده با دلم بودم كه اون طرف خيابون دونفر ايستاده بودندوبه من زل ميزدند من هم رفتم جاي ديگه خلوت كنم .. رفتم تو يه كافه وقهوه سفارش دادم اينقدر شكر ريختم كه شد شكرقهوه و از سر فنجون هم لبريز شد بيرون..
تا دو روز از خونه بيرون نيومدم ........






Tuesday, February 25, 2003



درحاليكه بودجه بهزيستي وتوانبخشي كشور هرسال كسر ميشود واگربه زبان خودماني بگويم آب ميشود ، درعوض بودجه دستگاهاي قضائي وامنيتي چندين برابر ميشود ، با اين محاسبه وزارتخانه هايي كه خدمات درماني و بهداشتي عرصه ميدارند بايد ترتيبي بدهند تا بيمارستان هايشان سردخانه هاي بزرگتري بسازند براي بيماراني كه براثركمبود دارو ودكتر وتجهيزات اطاق عمل وغيره جان خوراازدست ميدهند.
معلولين جسمي وروحي هم بايد حساب كارخودشان را بكنند زيرا براي اين نوع بيماران درجامعه وسايل درماني وخدماتي ازقبيل فيلچر وكمربند و كفش هاي طبي و فيزيوتراپ و روانپزشك و همچنين نيروي استخدامي براي مراقبت ويژه از آنان هزينه گزافي را حاصل دارد كه در توان دولت مردمي ما نمي باشد درنتيجه بيماران به حال خود رها وايزوله ميشوند ، درست برخلاف تمام كشورهاي متعارف دنيا كه مسئوليت اين نوع بيماران به عهده دولت آنهاست ، در ايران بخش اعظم اين مسئوليت به دوش خانواده هاست زيرا دولت كيسه اش را براي اين قشربيماراز جامعه شل نمي كند.
مرگ 29 معلول جسمي وذهني در ظرف 50 روز گواه اين مطلب است .
اقشار كم درآمد وزحمتكش كه زيرفشاراقتصادي نمي توانند كمر راست كنند هرگاه صداي اعتراضشان بر عليه وضع موجود بلند شد فورا با سركوب نيروهائي مواجه ميشوند كه وزارت
خانه هاي مربوطه شان بيشترين بودجه را به خوداختصاص مي دهندودليل آن را هم دفاع ازامنيت ورفاه شهروندان نام ميبرند. دفاع از امنيت ورفاه براي چه كساني ؟؟؟؟؟؟ بماند !!






Monday, February 24, 2003



دانستن علت ومعلول درهرپديده اي ورابطه بين آنها بنظرمن به جورهائي به سياست مربوط ميشه . درواقع درزندگي همه ما اين نقشي كه برسرنوشت ما حاكم ميشه سياست است . اكثر هنرمندان داخل و خارج ازوطن معتقد هستند كه مارا به سياست كاري نيست. تا اينجاش من اشكالي نمي بينم اما سوال اين است ، آيا سياست را با ما كاري هست ؟
مسلما بله ، هرروز كه تو از خواب بيدار ميشوي خودش را به تو تحميل مبكند ، ازصف اتوبوس گرفته تا گران شدن نان و هزينه بنزين يا اعلام شهريه ثبت نام مدارس و هزارو يك چيز ديگر.. بنابرين شعار هنر در خدمت هنر به نظر من فاصله گرفتن ازاتفاقات روزانه است كه خواسته و نخواسته تو با آن درگيري ، فرار از بيان تلخي هاست ، قبولاندن فضاي مصنوعي گل و بلبل درلجنزار واقعيت است . نظر شما چيست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟








Friday, February 21, 2003



خانم زهراشجاعي مشاوررئيس جمهور درامورزنان هم گويا تمايل پيدا كردند با مد روز پيش بروند زيرا بازار ايراني و اصالت ايراني خريداران بيشتري را جذب ميكند . ايشان در سمينار بين المللي زن در ادوار مختلف تاريخ ابران اظهاراتي بيان ميدارند كه انصافا نمي شود ازان گذشت. ‘‘ صيغه پيش ازآنكه اسلامي باشدايراني است ‘‘
يادرمورد كساني كه برپوشش خرده مي گيرند ورستگاري رادركشف حجاب ميدانند مي گويد : ‘‘ آنها نمي دانند پوشش پيش ازآنكه اسلامي باشد ايراني است وريشه درحريم وحياي ديرينه زن ايراني ريشه در ارزش است ‘‘ . البته ايشان درمورد حجاب يك جمله هميشگي و تكراري كساني كه منصب هاي حكومتي را دارند فراموش كردند اضافه كنند يا شايد هم مصلحت ديدند اصلا به آن اشاره اي نيندازند آن هم اين است كه ‘‘ حجاب يك موهبت الهي است ‘‘‍
خانم شجاعي در مورد سركوب زنان و مبارزات تاريخي آنها سخني بيان نمي كنندوفقط به همان حرفهاي كليشه اي وهميشگي اشاره ميدهند كه دولتها به صورت يك برنامه روتين شده دردستور كار قرار ميدهند وآن اينكه زن ايراني به دليل عدم شناخت درست به حقوق سياسي واجتماعي خود تحت تاثيرات فرهنگ غربي الگو برداري ميكند در نتيجه از خود بيگانه ميشود و يك شيفتگي كاذب براي خود به ارمغان مياورد كه باتوجه به فرهنگ وقوميت خود وناهماهنگي و ناهم خواني با آن از نقش خودبه عنوان زن آن هم از نوع ايرانيش مي كاهد . بايد گفت هرجه زنان براي رسيدن به مطالبات به حق خود بيشتر پافشاري كنندزنگ خطري خواهد بود براي دولتهائي كه بااستبداد پايه ريزي شدندو حقوق شهروندي رادرجه بندي ميكنندبنابرين براي اين نوع حكومتها آسان خواهد بود در مقابل كوچكترين حركت آزادي خواهانه مستقيم با گلوله جواب دهد و درمقطعي هم با ترفند ايراني ، فرهنگ ، اصالت ، قوم ، به ميدان بيايد.
خانم شجاعي بايد گفت شما وهمپاليكي هايتان زن را اصلا انسان نميدانيد چه اگر غير بود از انهائي كه به زنان تحكم مي كنند كه چطور بينديشند ، چطور لباس بپوشند، چطور راه بروند دفاع نمي كرديد. زن قبل از اينكه زن باشد انسان است و حقوق انسان جهانشمول است ، اين نه ربطي به غرب دارد نه به شرق ، و نه صيغه ونه حجاب ، كه اصرار داريد ازاسلامي بودن آن بكاهيد و ايراني نابش كنيد.







Wednesday, February 19, 2003



بوي بهار مي آيد
ومن باز مي روم به باغي كه ديگرنيست
جائي كه سنبلي نيست ، هوائي نيست
ياد آنروزها بخير
آن بچگي خام من
خاطرات شيرين من
كه تكرار ميشوند به روز به شب
يادآنروزها بخير
كه بچه بودم ونمي فهميدم
ظالم كيست ، ظلم چيست
وسط باغچه مي ايستادم باحساب گلهاي شماره اي
دريك عدد سه رقمي لابه لاي برگهايش
كه هميشه 777 بود
كه حوصله شب وروزبود
ومن پروانه ها رااينجا وسط باغ خيره ميشدم
كه 777 بارمحيط را چرخ ميزدند
بوي بهارمي آيد
ومن اينجا وسط باغي كه ديگرنيست ، پروانه اي كه ديگرنيست
ايستاده ام در كنار كودكم
كه هرروز اورابدهكارم
وجزسرخي شرمساري چيزي ندارم
مراببخش
كه با دست من با دست ما
بهار58 به يغمارفت وديگربازنگشت
ومن اينجا وسط اين باغ بجاي گلهاي شماره اي 777 چوب خشك به گل نشاندم





Sunday, February 16, 2003



در جنگ ايران وعراق امريكا سرگرم كمك ومعاملات تسليحاتي با عراق بودصدام حسين امروز همان صدام حسين ديروز بود كه حلبچه را كه يكي ازشهرهاي كردنشين كشورخودش بود بمباران شيميائي كرد . يك شهررا با همه جاندارانش زغال كرد بطوريكه وقتي سربازان ايراني وارد شهر شدند با آنكه عراق دشمن محسوب ميشد باديدن صحنه هاي دهشت آور مدتها گريستند واغلب آنها اكنون بيماران روحي علاج ناپذير شده اند. جسد انسانها در حياط خانه ها ، كوچه وخيابانها همچون تيكه هاي ذغال شده پخش وپلا بود آن موقع دستگاه تبليغات سرمايه حرفي نزد ان موقع ‘‘ امنيت ‘‘ بود سرمايه داري حقيقت را كتمان كرد ويا خود را به كري زد اما هرگز اين سند زنده تاريخي كه ننگي براي بشريت محسوب ميشود فراموش نخواهد شد.
اكنون آمريكا كه ميبيند كنترل جهاني را ازدست داده است براي پيدا كردن توازن وهژموني خود دلسوز شده است و بفكر صلح و امنيت دردنيا است و حمله به عراق را تدارك ميبيند.
رسوائي و خودكامگيش حتي مرتجع ترين كشورها را بصدا در آورده است.
براستي اين ضرب الامثل كه ‘‘ خورشيد هميشه پشت ابر مخفي نمي ماند ‘‘ مصداق واقعيت است .





مزدك بهار17 سالگيش رانتوانست شاهدشود. چندروزپيش بدليل ديررسيدن به مدرسه توسط همشاگرديش كه مامورانتظامات بود باچاقودولبه جلو در مدرسه ازپاي درآمد.
مهرطبقاتي برپيشاني پدر مزدك سايه خورده است زيرا دكترنبود اما پدر ضارب هم دكتر بودهم به گفته يكي ازمسئولان مدرسه شهر كرج خانواده دار بودبراي همين پسرشرور وقلدر ارج قرب خاصي نزد آنها داشت . آيا كساني همچون پدر مزدك كه در توليد اجتماعي سهم دارند خانواده دار نيستند؟؟ بااين حساب كارگر كه توليد كننده ثروت جامعه است بنا به اظهارات برخي از مسئولان علم و فرهنگ مملكتمان چون در طبقه پايين است به زحمت ميتواند دربازار احترام براي خود و فرزندش تحفه اي خريدار شود. مزدك قرباني خشونتي شد كه ما آن را بظاهر براي نظم اما در اصل براي ترساندن يكديگر بكار ميبريم اگر غير بوداز علي براي كنترل همشاگرديهاي خود استفاده نميشد تا آنها را بترسانند . براستي مقصر گرفتن جان مزدكها در اين جامعه بيمار چه كساني هستند؟؟ ؟؟



Saturday, February 15, 2003



بار ديگر ناقوس همزمان صلح وآزادي دراغلب كشورهاي دنيا بصدا درآمد. طرفدارانش به خيابانها آمدند وتجربه تلخ ويتنام كه زخمهايش هنوزبرپيكراين دنياي وارونه سنگيني دارد رايادآور شدند.
آنها به خيابانها آمدند تابگويند ماهستيم. مااجازه نميدهيم كشورگشائي اين بارهم به شيوه استعمار مدرن انسانيت را نابودكند. اين ترفند كه ماطرفدار صلح هستيم وبراي حفظ نظم جهاني ، حكام خودكامه راسرجاي خود مي نشانيم براي همه انسانهاي آزاديخواه محلي ازاعراب ندارد.
استثمارگران بنابرماهيت حرص وآزشان امروز باپرچم وشعارديگري به ميدان آمده اند ‘‘حفظ صلح وبرقراري امنيت درجهان ‘‘
امروز بانمايش خيل عظيم انساني پرده از اين استعمار مدرن برداشته شد واعلام كردند كه صف طويل طرفداران انسانيت سد معبري خواهدبود براي تهاجمگراني كه هستي شان با برقراري جنگ قوام مي يابد .
ما هستيم وصداي نبض انسانيت آرامشي براي شما نخواهد داشت.



Thursday, February 13, 2003



بچه ها ساكت . .. انتقاد كنيد . زير سئوال ببريد چراكه امروز تمرين دمكراسي داريم .
شاگرد : آقا اجازه ،،، ميشه من شروع كنم ؟
معلم : البته جانم
شاگرد : آقا چرا دردادگاه هاي قضائي ما هيئت منصفه بيطرف نيست واز ميان مردم عادي انتخاب نميشوند، چرا ادمهائي كه درترازوي قدرت وزنه اي هستند آن را تشكيل ميدهند؟
معلم : ساكت شو بچه .. غيراز اين موضوع حرف بزن
شاگرد : آقا ميگن كارتل هاي بزرگ مالي بدست چندنفري ميچرخه كه اسماشون هم مردم ميدونندچرا موردبازخواست قرار نميگيرند؟ چه كساني از اونها حمايت ميكنند؟ آقا مردم ازدستگيري روزنامه نگار ها وكساني كه به خاطره عقايدشون زنداني شدند وميشوند ناراضي هستند ارقام نارضائيان گواه اين مط.....(معلم عصباني و صحبت شاگرد قطع ميشود)
معلم : خفه شو.. اين فضوليها بتو نيامده.. تمرين دمكراسي كه اين نيست جانم ، تقصير نداري هول شدي منظور من از تمرين دمكراسي يعني حرفهائي بزنيم كه در محدوده روزنامه هاي كيهان ، رسالت ، يا بگي و نگي يه چيزهائي هم از حيات نو و نه بيشتر.. نگفتم كه جلوتراز دمكراسي حركت كني جانم .
شاگرد : آقا ولي اين آزادي ميشه به شرط چاقو كه ،،
معلم : تمرين دمكراسي يعني همين ، مردم ما به دمكراسي عادت نكردند زودي هول ميشن ، واسه همين بايد قدم به قدم باشه تازه ما هنوز به آن اندازه از شعور سياسي واجتماعي و فرهنگي نرسيديم ، زوده ، سالها طول ميكشد ، كار ميبرد.
شاگرد : آقا اين دمكراسي واسه مردم زوده يا واسه كساني .،،،،( معلم عصباني ، صحبت شاگرد قطع ميشود ، با صورتی ملتهب آرام ميشود )
معلم : انتقاد كنيد . زيرسئوال ببريد چراكه امروزتمرين دمكراسي داريم .
كلاس ساكت ميشود،،،

فرداي تمرين دمكراسي شاگرد به جرم اخلال در نظم ، شايعه پراكني ، دستگير شد.



Tuesday, February 11, 2003



به گفته آقاي سردارقاليباف 70% مردم نقش مخرب اينترنت راتائيد كردند . بايد به ايشان گفت اكثر قريب به اتفاق مردم بدليل عدم توانايي مالي قادربه خريدكامپيوترواستفاده ازاينترنت راندارند، بنابرين طبيعي است آشنائي با آن هم خود به خود برايشان ملغي ميشود ، حالا اين آماروارقام ازكجا آمده است كاركارشناسي ميخواهد كه هميشه تكه كلام بزرگان ما است الحمدالله كارشناس هم زيادداريم . ايشان خوب ميدانند اينترنت ارتباط وپيوستگي نقاط جهان را آسان كرده است ، دهكده كوچك جهاني كه به آنچه بشريت درتلاش يادگيري وفن آموزي ودانستنيها ست سرعت قابل چشم گيري بخشيده است ، كتابخانه جهاني است كه آن رابا يك كليك بروي صفحه در خانه خود مشاهده مي كني وبا دنيا كمترازسرعت سفينه به فضا ارتباط وتبادل نظرو تشريك مساعي مي كني وخيلي ازچيزهاي ديگر كه هم من وهم ايشان برآن آگاهيم . البته امكان استفاده هاي سوء و خلاف اخلاق در همه وسائل ارتباط جمعي ميتوان يافت واين را نميتوان دال برعلت دانست تا هرروزما اين شاهراه ارتباطي را همچون لوله آب بروي ( 30% ) ازمردم كه بمراتب كمتر از آن ميباشد ببنديم.........



Saturday, February 08, 2003



جنگ خودش ميادتوخونه ها مگه نه ؟ يه سرزميني آدماش شبيه به همند ، آرومند با هم ازنداري وتنگ نظري اشتراك مساعي دارند جهل وحماقت درخت سيب هر خانه است واسه همين يهو ميبيني هواش طوفاني ميشه ، يه گروه شبانه ميره خونه اي روآتيش ميزنه كه اتفاقي هم نيست ، پدربا بچه هاش درخواب عميق زغال ميشن ، فردا صبح جسداوناروتوپتو مي پيچونند، اخبار هم طبق معمول روزهاي سه شنبه ساعت 6 اشاره اي به حوادث اونطرف خط مي اندازه ...
يه سرزمين ديگه مي بيني مرزوبومش آرومند اما يه طورديگه ، عشق دوهمزادشون شهوت متنوع ميشه چون حوصله شون سر ميره ، تازه چيزي واسه حل كردن ندارند، مردماش باطيب خاطر روي مبلهاي خونشون ميشينند ودرانتظارهواشناسي قهوه ميخورند ومي خندند وخوشحال هستند ازاينكه فرداشون 25% شانس بارون داره ..،
يه سرزمين ديگه مردماش براي پيداكردن يه قرص نون روزشون شبرنگ سياهيه ، اينقدرزندگيشون تلخه كه دل وروده آدم رو مي پيچونه ، تازه كجا روديدي !!!!! خشم هم مياد نه ،، نه ،، منظورم دلخوري طبيعت مثه فوران كوه هاي پيرآتش فشان يا زمين لرزه 6 رشتري نيست ، جنگ رو ميارند هموني كه تو ذات انسان نيست اما مي كارنش بعد هم ميگن خودش مياد ، اين رو اونهائي ميگن كه آفتاب و روشني رو براي خودشون دوست دارند ، درتاريكي دنبال زر ميكردند ، كلام ادمها رو مي دوزدند ، باش رضايت ميخرند...............





از آن روزي كه نبض طپش دارد
حيات نا گرفتني است
توانائيت رانه درگرفتن
درساختن بكارگير ،،،،،،



Thursday, February 06, 2003



فرياد گفت: بگو مرگ برشاه وفريادها تكرارميكردند وتكرارها كه ازپائين صف راهپيمائي به آخرميرسيدنصفه راه قطع ميشد. فرياداعتراض كردوگفت محكم ..محكم بگيد..
ماهم گفتيم : كارگر نفت ما رهبرسرسخت ما ، شيپوروبلندگو نداشتيم اماصدامون درخيابون باصداي كفشها وكف زدن ها همه چيزروتحت شعاع قرارداده بود. خون فريادبه جوش اومد درحاليكه كف آب دهنش رو با آستين پيراهنش خشك ميكرد به طرف ما كه آخرصف بوديم اومدوگفت: ‘‘ ياباما يابيرون ازما ‘‘ ماكه گوش نداديم افتاديم از صف بيرون ، فرياد گفت: امروزفقط اتحاد ‘‘ رهبر فقط خميني ‘‘



Wednesday, February 05, 2003



دو سه نفر ازدوستام ميخواستند يواشكي من برن تظاهرات ( آخه من تو گردان مجردها ديگه نبودم) كنجكاوي منو كشوند وپشت سراونا راه افتادم ، توكوچه پس كوچه ها اوناروگم كردم ، يهو ديدم يك پسري بازنجيروچاقو بدست سرراهم سبزشد، نوك چاقوروگذاشت رو پوست گردنم ، ازچشماش انگار خون ميريخت باعصبانيت گفت : ميشناسمت ، حسابت رو ميدم ، زني كه كنار در خانه اش ايستاده بود فرياد زد : بابا اين بنده خدا تازه اومده ، ولش كن . پسره باخشم وغضب نگام كرد وگفت : توسردسته هستي هميشه تورو ميبينم ، حسابت رو يه روزي ميدم ، بعدباعجله رفت . خلاصه اگه وساطت زن توكوچه نبود نميدونم چي مي شد ،رفتم جلوتر ديدم عده اي دختروپسر در حال فرار هستند وازتظاهرات هم خبري ديگه نيست فوري خودم رو زيريكي ازماشينها كه كنار خيابون پارك شده بود مخفي كردم باناباوري ديدم كه يكي ازدوستام هم خودش رو زيريه ماشين ديگه پنهون كرده، باعلامت واشاره باش حرف زدم وسراغ اكرم رو پرسيدم اوهم پارچه فروشي تو خيابون رو نشون داد .فهميدم عده اي هم اونجا خودشون رو مخفي كردند. زيرماشين مدتي مونديم تا هوا تاريك شدو بعدهم پراكنده شديم واومديم خونه... بعدازاون خشونت منسجم شد، قانوني شد، مباح شد وتا حالا ،،،،،،،،



Tuesday, February 04, 2003



فرمانده نيروي انتظامي تهران سردار طلائي درتجليل ازكاركنان زن پليس مطلبي راعنوان كردند درمورد نگاه مبتني برفمينيسي وانكار وناديده انگاشتن هوبت زن ، بايد به ايشان گفت هيچ زني خودش رانفي نمي كند برعكس ، اين اقكار حاكم مردسالارانه است كه وجود زن را مايه شكست وسرخوردگي وحقارت براي خود ميداند ودرچارچوب همين سيستم مردمنش وافكار مي خواهند زن را بنا به بارورهاي طبيعي اش هويت بدهندو نقشي درعرصه سياسي واجتماعي بازي كند كه متناسب با خلق وخوي زنانه اش شكل گرفته باشد ، به باورآنها قصورو فراترازآن آسيب پذيري درجامعه ونهادخانواده رابه بارمي آوردوبراي بهتربه عمل رساندن اين بينش است كه ده ها ماده و تبصره قانوني سد راه ميگردد فقط براي به بندكشيدن ونفي وجودي آنها ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،.



Monday, February 03, 2003



بعد از چندساعت بقيه افراد خانواده وفاميل خودرارساندند. همه در شادي بازگشت ابراهيم سهيم شدند.ابراهيم كنارمادرنشسته بودو با تكان دادن سر جواب سلامها را آرام ميداد،خانه شلوغ بود وتوصيف اين همه شادي در خلاء سالهائي كه جزغم واندوه چيزيگري نبود وصف ناپذير بود.درخانه جاي چندنفري تهي بود وابراهيم اين را ميدانست، بعدازمدتي پرسش هاي خودراشروع كرد .. پدركجاست؟ گفتند : رفته است قصرشيرن به استقبالت . برادر كجاست؟ گفتند همراه پدررفته است ، خواهركجاست؟ گفتند : اوهم ازدواج كرده است ودرشهرديگري ساكن است . ديگرچيزي نپرسيد وبه فكرفرورفت. لحظه اي بعدبه يوار اطاق روبرو كه عكسهاي آنها آويزان بود خيره شد ، نگاه عميقي كه انگارمي دانست ديگر هرگز آنها را نخواهد ديد، انگار او آنها را درهمه آن سالها كه دراردوگاه موصل نشسته بود درخواب ديده بودوبا آنها وداع كرده بود. خانه خلوت شده بود وعده اي از آشنايان به خانه هايشان رفتند و ابراهيم باز به تماشاي عكسها نشست ، مكثي طولاني كرد وباز سراغ آنها را گرفت . همگي كساني كه انجا بودند سنگيني بيان حقيقت رابروي زبانهايشان حس ميكردندتا اينكه عمو سكوت را مي شكند وازسكته پدرو شهادت برادروخواهرخبرميدهد ، خبري كه هيچ انساني حاضر نيست حامل ان باشد. ابراهيم شنيد وگريه كرد ، با آنكه سالها احساساتش رادر جائي گم كرده بود ازآن روزي كه آزاديش را بروي چمن يكي ازخيابانها يافت تا كنون بيمار است، ازان روز تا كنون بارهاوبارها شبها در اطاقش قدم ميزند، طول اطاقش را اندازه ميگيرد، گلهاي قالي را مي شمارد تا بتواند خوابي هرچندكوتاه بروي چشمهايش سنگيني كند. قرصهاي اعصاب تيكه اي از وجودش است ومادر كه هرروزدعا مي كندتا بماند و اورا مراقب شود.......اين هم ازجنگ كه گفتيم مقدس است. چمدانهايمان را بستيم تا بدون بليط پياده به كربلا برويم......





شرجي مردادماه باصداي راديو درخيابان آميخته شده بود. اين بارهم دسته ديگري ازاسراي جنگي آزاد شده به شهر ميآينند. بايد منتظر ماند تا نوبت مادر كه ابراهيمش را سالها نديده است برسد. انتظار، انتظار، مادر به همه ارگانهاتلفن زد تابفهمد فرزندش دركدام دسته وگروه عازم بازگشت است، كسي خبرندارد. مادربايد درخانه بماند. درآشپزخانه مشغول غذاپختن مي شود تازمان چرخشش سريع شود. گوشش مدام به راديو است كه بالاي يخچال گذاشته است. توجه كنيد... اسامي 234 نفرآزاده رسيده است مردم با استقبال بينظير وشوروشعف خاصي شيريني وگل ميان جمعيت پخش ميكنند. 134 حسن زارع 135 مهران مالك پور 136 وووو التهاب قلب مادررا مي توان براحتي ازحركت ولرزشش بروي پيراهن سياهش مشاهده كرد. دلش آروم نمي گيرد. قلياني چاق مي كندازدلشوره وهيجان تيكه زغالي بروي پايش مي افتد، تيكه زغال بروي پا و دمپائيش مي چسبد، بوي سوخته پوست پا با بوي غذا قاطي شده است، مادر دستپاچه ميشودو تيكه زغال چسبيده به پوست را با قاشقي پرت مي كند، از دلشوره وهيجان دردسوختن را حس نمي كند.
هيچ كسي در خانه نيست . خانه تاريك و چراغي هم روشن نيست.مادر باراديو راه مي رود از اين اطاق به آن اطاق . تلفن ميزندبه ستاد هماهنگي بازگشت اسيران، به مادر ميگويند ديگرزنگ نزند خودشان تماس مي گيرند، بازانتظار، انتظار، زنگ درب خانه به صدا ميايد. 4 مرد با كسي كه شكل ابراهيم است جلو درب ايستاده اند.ابراهيم آمد .4 مردتعريف ميكنند اورا كه خسته و بي رمق بروي چمن ميداني نشسته بود ميبينند وابراهيم تنها آدرسي كه پشت يك پاكت كهنه داشت نشان ميدهد و آنها اوراباماشين به آدرس داده شده مي آورند. مادر بعد ازشنيدن حرفهاي آن مردان تا چشمش به ابراهيم افتاد با آن رنگ زرد وپريده و لاغر با چشمهاي ازحدقه در آمده از حال ميرود. مردها همسايه را خبر مي كنند به هوشش مي آورند واوكه در اتاق به فاصله يك متر از ابراهيم فاصله دارد اورا نگاه مي كند، ميخواهد لمسش كند ، نزيكتر مي آيد تاباورش كند كه اين همان ابراهيمش است مي بويدش، نوازشش مي كند. بازنگاهش مي كندو سكوت در تاريكي اتاق... 4 مرد انگار متوجه شدند مسافرشان يكي از اسيران آزاد شده است بي انكه كلامي بگويند رفتند انگار آنها مي دانستنديك چيزي درست نبود آن هم ناهماهنگي دراطلاع ر ساني ، ............ادامه دارد





چگونه به مردان بزرگ بفهمانيم دوران جنگ با هر وسيله چوب ، شمشير ، موشك ، بمب اتمي و غيره بسر آمده . هم چون دنياي وحوش بلعيدن حيوان گرسنه توسط حيوان گرسنه ديگر، راهي كه جزانقراض نسل بشر را عايدي نيست ، آنهائي كه جنگ را مي خواهند تا بمانند، روزي جنگجويانشان بر عليه خود انها قيام خواهند كرد. اين هشداري است به كساني كه بعداز فرونشستن خاكستربروي آتش فدائيانشان كه زماني به نام غرورملي ودفاع ازپرچم كشتند تا بمانند ، ماندند با خساراتي جبران ناپذير و اكنون مبدل به قلوه سنگهائي شده اند كه بروي سر همان مردان بزرگ نشانه رفته است ......



Sunday, February 02, 2003



اختلال در وسائل ارتباطي ازقبيل ماهواره واينترنت در تهران توسط شركت اريكسون محكوم است....



Saturday, February 01, 2003



حصار رابشكن
تعارف دركمربند فرهنگ گلوي بي صداي مراخفه كرده است
سلام براي ناسلامتي با
پاسخ در مرسومات وتعارفات خام
ديوار است درمرز انديشه
حصاررابشكن



This page is powered by Blogger. 

Isn't yours?